moshaverrkhob moshaverrkhob
|
داستان اخلاقي كودك كمك مي كند تا بتوانند ويژگي هاي خوب اخلاقي را در خود پرورش دهند. در اينجا ۱۹ داستان اخلاقي كودك آورده شده است كه مي تواند ارزش هاي اخلاقي را به كودكان شما ياد دهد و آينده او را تضمين كند. داستان اخلاقي كوتاه |قصه اموزنده براي كودكان لجباز ۱.شير و موش روزي شكارچي ها وارد جنگل شدند و شير را گرفتند، شير ناله مي كرد و براي بيرون آمدن از طناب ها تلاش مي كرد، موش كه از آنجا رد مي شد صداي شير را شنيد و طناب را جويد سپس هردو به سمت جنگل فرار كردند. اين داستان اخلاقي كودك براي كودكان لجباز نشان مي دهد كه بايد با ديگران مهربان بود زيرا حتي كساني كه فكر نمي كنيد روزي به شما كمك كنند مي توانند جان شما را نجات دهند.
يك روز پسر هنگام چراي گوسفندان فرياد زد « گرگ» تمام اهالي دهكده به سمت او رفتند تا پسر و گوسفندان را از دست گرگ نجات دهند. وقتي اهالي ديدند كه گرگي نيست و همه گوسفندان سالم هستند ناراحت و عصباني شدند سپس روز بعد دوباره حوصله پسر سررفت و داد زد « گرگ» و دوباره همه اهالي به سمت پسر رفتند. اهالي روستا بسيار عصباني بودند و به يكديگر قول دادند كه ديگر گول پسر را نخورند. روز سوم، پسر ناگهان گله گرگي ديد و بلندتر از هميشه فرياد زد «گرگ، گرگ، گرگ!»، اما هيچ كس به كمك او نرفت و گرگ ها تمام گوسفند ها را دريدند. اين داستان اخلاقي كوتاه نشان مي دهند كه دروغ باعث مي شود كه اعتماد ميان اعضاي جامعه از بين برود و بيش ترين صدمه را از اين كار خود فرد دروغگو مي بيند. ۳. روباه و لك لك | داستان اخلاقي كودك لك لك بسيار از اين كار روباه عصباني شده بود و براي فردا شب روباه را به خانه دعوت كرد تا به او نشان دهد كه چقدر رفتارش بد بوده است. روباه بسيار خوشحال بود، لك لك غذا را در ظرف هاي بسيار بلندي مانند گلدان ريخت وسريع همه غذا را خورد اما روباره چون گردن كوتاهي داشت نتوانست غذا بخورد، گرسنه ماند و ياد گرفت كه نبايد ديگران را اذيت كند. داستان اخلاقي كوتاه به شما مي آموزد كه همان طور كه شما ديگران را اذيت مي كنيد ديگران نيز مي توانند به شما آسيب برسانند بنابراين نبايد به ديگران آسيب بزنيد. ۴. آرزوي طلا مرد طماع در راه به سنگريزه ها دست مي زد و با خوشحالي ميديد كه تمام سنگريزه ها طلا و ياقوت مي شوند. مرد از خوشحالي تا خانه دويد تا خبر را به زن و دختر خود بدهد. مرد با خوشحالي به خانه رسيد و دخترش در آغوش او پريد و ناگهان كودك به مجسمه اي از طلا تبديل شد. مرد به گريه افتاد و باقي عمر خود را صرف پيدا كردن پري كرد تا آرزويش را پس بگيرد. اين داستان اخلاقي كودك نشان مي دهد كه بايد هنگام آرزو كردن نيز فكر كرد و هرچيزي را نبايد آرزو كرد و بايد بدانيد كه هرچيزي عواقبي دارد و هيچ چيزي در اين دنيا رايگان نمي باشد. ۵. پتي و سطل شيرها او با خودش فكر مي كرد: « با پول شير مرغي مي خرم سپس مرغ تخم مي گذارد و جوجه هاي بيش تري به دست مي آورم، چند تا از جوجه ها را مي فروشم و چند تا از آن ها مرغ مي شوند دوباره جوجه مي گذارند و از فروش آن ها پول زيادي به دست مي اوردم و با پول آن ها خانه اي روي تپه مي خرم.» همان طور كه پتي در آرزوهاي خود غرق بود از روي سنگي افتاد و تمام شيرها و آرزوهايش ريختند، اين داستان اخلاقي كودك ياد مي دهد كه نبايد انقدر در آينده غرق شويم كه حال را از دست بدهيم. منبع:كانون مشاوران ايران-۱۹ داستان اخلاقي كودك كه معجزه مي كند!
امتیاز:
بازدید:
|
|
[قالب وبلاگ : سایت آریا] [Weblog Themes By : sitearia.ir] |